سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/4/10
4:45 عصر

از آمار تا واقعیت ...

بدست سس در دسته

امروز تو اتوبوس نشسته بودم که بغلدستیم با جملات هوا خیلی گرمه و از اینجور چیزا که معمولا برا شروع ارتباط ازش استفاده میکنن شروع به درد و دل کرد انگار یه گوش می خواست که حرفای دلش رو بهش بزنه منم با اینکه عادت دارم تو اتوبوس ساکت بشینم و از پنجره بیرون رو نگاه کنم و یا اگه روزنامه و چیز خوندنی بود بخونم ولی به حرفاش هرچند با بی حصلگی گوش دادم ازم سوال میکرد و منم با جملات کوتاه پاسخ میدادم تا اینکه رسید به شغلش و اینکه با این سن و سال و چنتا بچه دانشگاهی هنوز یه شغل ثابت نداره شغلش آب پاشی چمن های وسط یکی از اتوبانا بود میگفت البته فصلیه و همین که پاییز بیاد دوباره در به در کوچه و خیابونا میشه تا یه شغل دیگه پیدا کنه میگفت کار هست ولی حقوق از 80000  تومن و اگه خیلی هنر کنن 200000 تومن میدن مثلا همین آب دادن به چمنا ماهی 200000 تومن بهم میدن که روزانه 1000 تومن پول اتوبوس و تاکسی میدم -تا حالا شد 170000 تومن حالا خودتون حساب کنین اگه اجاره نشین باشن و خرج دانشگاه بچش و اینا چقدر برا خودش میمونه تازه اگه بمونه- یکی از دوستاشم نشون داد که یه پیرمرد 60 ، 70 ساله میشد گفت اون بیچاره وزش از من هم بدتره -خواستم از پیرمرده عکس بگیرم ولی متاسفانه نذاشت- میگفت آخه این باید تو این سن و سال کار کنه؟!!!!

بله اینه واقعیت کشور نه اون آمارای گل و بلبل نکنه به من اطلاعات اشتباه میدن؟!!! آره فکر کنم اون مرده دروغ میگفت اون پیرمرده میلیونر بود و برا تفریح میرفت ساعت دوی بعد از ظهر چمن آب بده!!!